الیوت و شعر پرلودها

برای پی بردن به مفهوم و معنای شعر شاعری چون (تی. اس. الیوت) – که چندان هم آسان نیست-، باید اول به زمان زندگی و شیوه ی تفکر او دقیق شد. چون الیوت گونه ای خاص از ایهام را وارد شعر می سازد که کلام شاعرانه اش به ناگاه به عامیانه اُفت می کند، یا بی مقدمه به مسائلی اشاره می دارد که ظاهراً هیچ ربطی به معنای سطحی شعر ندارد . بنابراین با دقیق شدن به این موارد شاید بتوان کلید شعرش را به دست آورد و رمز و رازش را آشکار نمود. زیرا در غیر این صورت اشعارش جملاتی از هم گسیخته و بی معنا به نظر خواهد آمد.
تولد او در سال ۱۸۸۸ میلادی بوده و زیستش در مقطع حساس و پرآشوب دو جنگ جهانی. در همان زمان است که ادبیات مدرنیسم متولد می شود.مدرنیسم به عنوان یک جنبش ادبی از اوایل قرن بیستم و همزمان با شعرهای نمادین (سمبولیک) شکل می گیرد و مؤلفه های آن بطور خلاصه عبارت است از پوچ انگاری، از هم گسیختگی، چند پاره گی ،تصویرگرایی، اعتراض به جهان صنعتی مدرن، اعتراض به غلبه ی فرهنگ شهر و شهر نشینی که این موارد را می شود در بیان شاعر و نویسنده ی مدرنیسم کاملاً مشاهده کرد. نقطه ی اوج این ادبیات در آثاری چون اولیس «جیمز جویس»، اتاق جیکوب « ویرجینیا ولف»، گاردن پارتی « کاترین مانسفلید» و سرزمین هرز «الیوت» مشهود است.
اما الیوت پیش از آنکه به این نقطه ی اوج برسد، راه خود را با اشعار آغازینش چون « پرلودها =پیش درآمدها» هموار کرده بود و شاید بتوان گفت اصلاً سرآغاز کارش همان پرلودها بود که ادامه اش را می توان در «آواز عاشقانه ی جی آلفرد پروفراک» و «سرزمین هرز » دنبال کرد و اصلاً او در انتخاب نام (پرلودها) بی هدف نبود، زیرا که می خواست این شعر مقدمه ای باشد برکارهای بعدی اش و چنین نیز شد.

نمای کلی شعر
شعر  پرلودها (پیش درآمدها) که متأسفانه در بررسی کارهای الیوت کمتر مورد درنگ قرار گرفته، در یک ساختار زمانمند و در چهار بخش (چهار استانزا) سروده شده که این چهار بخش روی هم پنجاه و چهار بند (۵۴ بند) دارد که اگر چه به ظاهر از هم گسیخته می آید، اما از درون دارای یک پیوستگی نامریی و محکم است.
شعر سرگذشت یک شبانه روز زمستانی از زندگی شهری است که این بیست و چهار ساعت به جای اینکه از صبح آغاز شود، از غروب آغاز می شود و پس از یک چرخه، دوباره به غروب روز بعد برمی گردد.درونمایه ی شعر بی حاصلی زندگی کسالت بار شهری و کارگری است. زمان شعر فصل زمستان است و حتماً شاعر از این برودت زمستانی بی هدف نیست. زیرا  تمثیل برزخ سرد را  می توان در لایه های پنهانی شعر رؤیت کرد.
مکان شعر خیابانی است که عناصر موجود در آن عبارتند از:
اغذیه فروشی های ارزان، اتاق های اجاره ای مبله شده ی محقر، دودکش ها و کرکره های شکسته، تریشه های روزنامه های باطله و برگ های ریخته شده بر زمین که همه ی اینها نشان می دهد شعر در یک خیابان متوسط و کثیف کارگری دارد اتفاق می افتد. بوی ماسیده ی استیک  (در استانزای اول) و نیز بوی آبجوی شب مانده ( دراستانزای دوم) هم کاملاً موقعیت گذرگاه  و مردم آن را مشخص می کنند.
این خیابان درحقیقت قهرمان واقعی شعر است و همان برزخی است که الیوت جهان بی عاطفه ی شهری را در آن به نمایش می گذارد. خیابانی که انسان شهری را با زرق و برق خویش برای خوردن غذا های ارزان شبانه و عشقبازی های موقت و قهوه های شتابزده ی صبحگاه به خویش فرا می خواند و میان انسان امروز و کانون  گرم خانواده گی اش فاصله می اندازد.

 206 total views,  4 views today