آیه های زمینی

تفاوت عظیم فروغ فرخزاد با شاعران قبل و بعد خودش ، در بینش فلسفی او بود که متأسفانه هنوز کسی به این بخش از شعر فروغ به صورت جدی نپرداخته است.  پیشگویی های او که در قالب شعر به ما ارائه داده شد، به یک معجزه شباهت دارد، او اوضاع اجتماعی امروز را – آن روزها بو کشیده بود و در شعرش به ما نشان داده بود. او سال های نوری از زمان خود جلوتر بود.
او دیده بود که خورشید سرد می شود – او این اوج فاجعه را دیده بود.
او دیده بود که ماهیان به دریاها می خشکند و سبزه ها به صحراها می خشکند ( مگر نخشکیده اند؟)
و برکت از زمین ها می رود ( مگر نرفته است؟ )
و از بس مرده زیاد می شود ، خاک مرده گانش را نمی پذیرد ( مگر نشده است؟)
او دیده بود که دیگر کسی به عشق نمی اندیشد ( مگر کسی می اندیشد؟)
و بر فراز سر دلقکان پست و چهره ی وقیح فواحش یک هاله ی مقدس نورانی مشتعل می شود ( مگر مشتعل نشد و مشتعل نیست؟)
او می دانست آینده ای می رسد که فردا برای کودکان مفهومی گنگ و گمشده خواهد داشت ( مگر ندارد؟)
او این حقیقت یاس آوررا دیده بود که مردم جنازه بر دوش از غربتی به غربت دیگر می روند ( مگر نمی رویم؟)
او غلظت رو به افزون اینهمه تاریکی ، اینهمه درد را دیده بود.
بی گمان حس قدرتمند شاعرانه ی فروغ – اگر در این زمان هم بود- ، نمی توانست به شعرهای گزارشی و شعاری و شعرهای سیاسی ساده ای روی بیاورد که عامه پسند باشد . او حتماً  باز وقایع سالهای نیامده را از آینده ی دور و دیر را پیش روی ما می گذاشت ، اما ما باز هم نمی دیدیم و ما باز هم کودکانه در شعرهای فروغ به دنبال روایت های تنی کنجکاوی می کردیم
اشاره های بالا مربوط به شعر « آیه های زمینی» اوست که به پیوست آمده است.
پیرایه یغمایی 

 

 1,901 total views,  4 views today