پیرایه با هادی خرسندی

گفت و گوی شاعرانه پیرایه و هادی خرسندی

هر وقت شعری از پیرایه خانم یغمائی در سایت های اینترنتی میخواندم با خود میگفتم میشه این شاعر خوشکلام که نمیدانم کجای دنیا هست یک روز راجع به من هم بیتی بسرآید.
دوست ابله من میگوید کاش آرزوی دو میلیون دلار اسکناس میکردی. (اک که شعرنشناس!)
حالا که یکی دوهفته است دارم برای خودم تبلیغ میکنم، این هم حسن ختام تبلیغات:
چنین گفت پیرایه :
الا« هادی» ، دلت طنز و دمت طنز
حدیث ِ ریش درهم برهمت  طنز

تمام هستی ات در طنز حل شد
سرور و شادی و رنج و غمت  طنز

نداری غم ز دنیا و کم و بیش
که از مال جهان بیش و کمت  طنز

پزشک روحی و خندان می آیی
به بالین مریض و مرهمت  طنز

تو آن فردوسی طنزی عزیزم
که رخش و هفت خوان و رستمت  طنز

اگر یک روز هم مُردی ، به تُخمت
نشِند بی گمان در ماتمت  طنز

در پاسخ پیرایه جان

بله پیرایه جان؛ درد و غمم طنز
دم تو گرم که گفتی دمم طنز

بجز طنزم نباشد سرپناهی
حصار قلعه مستحکمم طنز

نمیگویم که از آغاز خلقت
همه چیز از زمان آدمم طنز

بز اخفش، سگ اصحاب کهفم ،
خر ملا و رخش رستتم طنز

مرا ملک سلیمان نیز طنز است
و ایضاً جام جمشید جمم طنز

ز دوغ آبعلی و کشک کاشان
برو تا آب چاه زمزمم طنز

خلاصه راست گفتی جان خواهر
همینطوره چمم طنز و خمم طنز

رضایت گر دهم حالا، درست است
که دارم درد طنز و مرهمم طنز

چنان از بهر آن هستم گرسنه
که پنداری طعام مطعمم طنز

نیارم لحظه ای بودن ، بدونش!
رفیقم طنز و ای زن! همدمم طنز

مرا عهدی است با ابر بهاران
که ژاله ژاله اشک نم نمم طنز

***

همین دیگه.

 314 total views,  2 views today