چتری دارم از باران

باران است این باران است، می کوبد بر در آری
با شیدایی می پرسد : درخوابی یا بیداری ؟

من می گویم :  بیدارم، باز از یادش سرشارم
او می گوید: شیرین باد، این یاد و این سرشاری

من می پرسم با آیا :   باران می دانی او را ؟
او نامش را می گوید، می گویم: آری … آری

اینک باران از آغاز، نامش را می گوید باز ،
می گوید، وامی گوید، در افسونی تکراری

من حیران،باران تردست، باران از او سرشار است
می شوراند هوشم را، در فریادی رگباری

باران جادو در جادوست، دیگر باران نه، این اوست
او می بارد اکنون عشق ، از مینایی زنگاری

او می بارد بر هر جا، بر سر، بر در، بر دنیا
بر من ، بر شب ، بر پرچین ، بر آن یاس دیواری

چتری دارم از باران، پایی می کوبم با آن
با او دیداری دارم، در خوابم ؟ یا بیداری ؟

پیرایه یغمایی

 332 total views,  4 views today