پرلودها، استانزای اول(بخش اول)

شامگاه زمستان فرو می نشیند
با بوی استیک در گذرگاه ها
ساعت شش
ته مانده ی روزهای سوخته ی دود گرفته
اینک رگباری توفان زا –
خُرده برگ های آلوده ی خشک
و روزنامه های باطله را
به دور پاهایت می پیچاند
رگبار به سایه بان های شکسته
و کلاهک دودکش ها می کوبد.
در گوشه ای از خیابان
درشکه ای تنها –
با اسبی که سُم بر زمین می کوبد و از بینی اش بخار برمی خیزد.

و بعد چراغ ها روشن می شوند.
.
.

درباره ی استانزا یا پرلود یا بخش اول:
پرلود اول دارای (۱۳) بند است. شیوه ی سرایش آن به شکل شعرهای نیمایی و دارای وزن و قافیه است. بطوریکه بندهای (دوم و چهارم)،(پنجم و ششم)، (هفتم و نهم و یازدهم)،(هشتم و دهم)،(دواردهم و سیزدهم)، با هم، هم قافیه هستند و فقط بند اول و بند سوم از قید قافیه گریخته اند.
زمان این بخش پایان روز است. ساعت ۶ شامگاه زمستان. زمانی که بیشترین ساعات روز گذشته و فقط یک چهارم از آن باقی است. «مارین مونتگمری» (۱) در این مورد می گوید: این اشاره ی شاعرانه می تواند تمثیلی از آخرین روزجهان (روز داوری) باشد که تاریک ترین و سردترین زمان است.
در بند اول «شامگاه» که دارای شخصیت انسانی است، دارد حل شدن در برودت و تاریکی را تجربه می کند. الیوت در این خط از «صنعت تشخیص»(۲) استفاده کرده و این صنعت شاعرانه جا به جا درشعر به کاررفته که به موقع به آنها اشاره خواهد شد.
بند اول با زیبایی خاصی آغاز می شود، اما این زیبایی رمانتیک ناگهان درخط دوم با لحن طنز آمیزو غیرشاعرانه ی (بوی استیک)- درهم می ریزد. گویی شاعربه عمد قصد می کند خواننده را ازخیال بافی های زیبا به سوی واقعیت های تلخ بکشاند.
بند چهارم ( انتهای سوخته ی روزهای دود زده یا دود گرفته) دارای استعاره ای چندجانبه  و بسیار درخشان است.از یک سو تشبیه پایان یک روزبیهوده وبه خاکسترنشسته با یک سیگاربه انتها رسیده است، ازسویی دیگر کلمه ی«دود زده، دود گرفته»، هوای آلوده ی شهرهای صنعتی را مجسم می کند. (زیرا درآن زمان برای سوخت کارخانه ها از زغال سنگ استفاده می شده و طبعاً فضا بسیار آلوده و دود گرفته بوده.)، از سویی دیگرهم به سیگاری بودن کارگران برای فرار ازخستگی اشاره دارد که که بسیارمعمول بوده است.
طنین شعردراین بند بسیارغم زده به نظرمی رسد، انگارکه اندوهی درآن نهادینه شده.
در بند ۵ و ۶ الیوت خواننده اش را با یک رگبار ناگهانی و کثیف(جِرم آلود) غافلگیر می کند و به فضایی توفانی و ویرانگر می برد. علت اینکه باران زلال در اینجا به رگبار چرک بَدَل شده، وجود دود و آلودگی هایی است که کارخانه ها درهوا پراکنده اند و بدینگونه شاعر بار دیگر مکان شعر را که یک شهر صنعتی است به مخاطب یادآوری می کند.
در فضای مضطرب این دو بند شاعر شخصیتی را با استفاده از ضمیر دوم شخص به خواننده معرفی می کند و شعر حال و هوای دیگری به خود می گیرد. شخصی که برگ های خشک و تریشه های روزنامه ها به پاهایش می پیچند. علت روزنامه های پیچنده ی کف خیابان این است که در آن زمان زنان فقیر برای پیچیدن موی خود به جای بیگودی  از روزنامه های باطله استفاده می کردند و بعد از استفاده آنها را که به صورت رشته های پیچنده ای بود از مو باز می کردند و به دور می ریختند. چون خیابانی که شعر دارد در آن اتفاق می افتد، یک خیابان کارگری است و چندان  هم مرتب و تمیز نیست و در ضمن زنان روسپی ارزان قیمت در طبقات بالای آن زندگی می کنند، این روزنامه های باطله ی کف خیابان به آنها ارتباط دارد که از پنجره ها به پایین ریخته اند. (در بخش دیگری هم از شعر هم به سکونت زنان روسپی در این خیابان و  هم به روزنامه های پیچیده  شده به موی آنان اشاره می شود.)

اما هنر الیوت علاوه بر عنوان کردن این موضوع و اشاره به آلودگی خیابان بیشتر اشاره  به عادت بیهوده ی مردم معمولی به خواندن روزنامه های خالی از مطلب عصر است که آن را اعتیادی دست و پاگیر و پیچنده برای انسان شهری امروز می داند که به آنها اطمینانی کاذب می دهد.( این موضوع هم در استانزای ۴ هم به صورتی دیگر عنوان شده است.)

در اینجا بند هشتم بایک علامت مکث کامل تمام می شود تا به شعر فرصت تنفس کوتاهی داده باشد و سپس در بند نُه و ده خیابان با کوبش وحشیانه ی رگبار، مورد حمله و ویرانی قرار می گیرد. بیشترین عنصری که در این حمله آسیب می خورد، دودکش ساختمان ها و (کِرکِره) اتاق هاست. باید توجه داشت که در آن زمان سایه بان ها یا (کِرکِره ها) بیرون پنجره بودند، نه درداخل اتاق وازاین روست که رگبار می تواند آنها را بشکند.
در بند یازده و دوازده اسب تنها موجود زنده ای است که تنهایی و خلاء خیابان را به نمایش می گذارد. اما فقط می توانددر مقابل اینهمه تهاجم و تنهایی سُم بر زمین بکوبد.

و آنگاه آخرین بند (بند سیزدهم) با فاصله ای از بندهای دیگر به صحنه می آید. فاصله نشان می دهد که باید بند مهمی باشد چون فضای بیشتری را می طلبد و درحقیقت هم قید زمان (و بعد) شعر را در لحظه ی دیگری قرار می دهد، اما هم قافیگی اش با بندهای بالا او را دوبآره درگیر و متصل می کند و بدین ترتیب با اینکه (نور) وارد این فضای خاموش و خالی و تاریک شده ، باز هم تاریکی بر خیابان مسلط است.

پانویس ها:
۱- مارین مونتگمری شاعر و نویسنده ی آمریکایی (Marion Montgomery)
2- در هنر شاعری، هنگامی که شاعر اشیاء و مظاهر طبیعت را به صورت انسانی در نظر می‌گیرد و صفت و احساس انسانی به آنها نسبت می‌دهد، اصطلاحاً صنعت تشخیص به کار برده است. مثلاً وقتی گفته می شود« مصیبت او را از پا در آورد.» مصیبت به منزله ی انسانی فرض شده که کسی را مغلوب خود کرده است. واژه نامه هنر شاعری، میمنت میر  صادقی، ص ۷۰
پیرایه یغمایی
.

 

Prelude I

T.S. Eliot

The winter evening settles down
With smells of steaks in passageways.
Six o’clock.
The burnt-out ends of smoky days.
And now a gusty shower wraps
The grimy scraps
Of withered leaves about your feet
And newspapers from vacant lots;
The showers beat
On broken blinds and chimney-pots,
And at the corner of the street
A lonely cab-horse steams and stamps.

And then the lighting of the lamps.

 268 total views,  2 views today