زمستان پیشانی من

باران کوچه را می رقصاند
شب را می رقصاند
باد را می رقصاند
و یاد تو را در من!

پیشانی ام را به شیشه های پنجره تکیه می دهم
آسمانی است گرفته

در میان کوچه می دوی
باد پریشان می کند موهایت را
آرزوهایم یکایک به موهایت – پریشان-
گره می خورد …

در پاییز پیشانی من
بارانی نمی بارد
با اینهمه اندوه
با اینهمه ابر

در چشم هایت روستایی است
مهربان و مغرور
آرزوهایم یکایک در شب بی ماه روستا گم می شود

یاد ، یاد تو…
زمستان پیشانی ام می بارد
بر گونه هایم،
چه جوباره هایی که جاری است …

پیرایه یغمایی

 282 total views,  2 views today