اندیشیدن و اندیشه

متأسفانه بعضی از ما وقتی طرفدار مکتب و مرامی هستیم، روی آن به سماجت پای می فشاریم و اگر مخالفان آن مکتب حتا یک سخن به حق گفته باشند ، آن را لگد کوب تعصب خودمان می کنیم و از این روی به صورت ناخواسته و نااگاه فقط یک بعد فکرمان را رشد می دهییم / این داستان اندیشه دور و دراز است ، من اولین جایی که به جوهر اندیشه در شگفت شدم، شاید اسطوره ی گیلگمش بود و بعد در قرآن بود ( سوره ی یونس ) که می گفت : وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ (و او بر کسانى که نمى اندیشند پلیدى را قرار مىدهد)، سپس در مثنوی ناب مولانا که جا به جا انسان را به اندیشیدن دعوت می کند و از پلیدی ها پرهیز می دهد ،و معروف ترین بیتش هم همان است که می گوید :
ای برادر تو همان اندیشه ای
مابقی تو استخوان و ریشه ای
گر گل است اندیشه ی تو ، گلشنی
ور بود خاری تو هیمه ی گلخنی
و بعد از آن در اشعار سبک هندی و بعد اشعار دوره ی مشروطه و بعد شعر سپید شاملو و حتماً جاهای بسیار دیگری هم هست که من ندیده ام ( حتماً هست )
بعد از آن فکر کردم با این حساب جوهره ی اندیشه باید خیلی جوهر و جواهر باشد که اینهمه به شکل های گوناگون به ما توصیه شده. افسوس که امروزه ما آن را دست کم و ارزان می پنداریم و بدون تأمل زود سر به هوا می شویم، فریب می خوریم و پلشتی ها فرایمان می گیرد.
دور بادا ، دور بادا پلشتی  ازهمگی ما…
پیرایه یغمایی

 

 320 total views,  2 views today