ابهام

انگار مُرده ام …
تابوت سرد من چه غریبانه می رود
از کوچه های شهر چه بیگانه می رود

دیگر تهی شدم از هر چه هست و نیست
دیگر رها شدم از قید زندگی
دیگ جدا شدم از گریه های سرد
مُردم  ز بنده گی

دیگر اسیر دست چراها نمی شوم
بازیچه ی امید به فردا نمی شوم
آسوده گشته ام زهمه هیچ و پوچ ها

روح اسیر من،
از قلعه ی اسارت جسم  ستم کشم؛
آزاد گشته است،
فارغ ز حیله ی هر یاد گشته است

آرام خفته ام
آرام خفته ام و به آنها که این چنین
در روزگار شادی من گریه می کنند؛
افسوس می خورم …

(ابهام اولین شعر من بود که در مجله ی فردوسی چاپ شد و مورد استقبال بسیار قرار گرفت)
پیرایه یغمایی

 398 total views,  4 views today