خانه ام ابری است…

خانه ام ابری است …

خانه ی نیما وطن او «ایران» است. و اکنون این خانه ابری است.
او پیش از آنکه به چهار دیواری کوچک خود بیاندیشد، برای خانه ی بزرگ خود ایران نگران است. چرا که فضای خانه اش را بسیار تیره می بیند و آنقدر گرفتار اندوه می شود که تمامی جهان را نیز با او ابری و تیره می بیند.
نیما در شعر « خانه ام ابری است» می بیند که توفانی خراب و مست از فراز گردنه به سوی خانه ی وطنش در تازش است و فریاد بر می دارد تا ما را هوشیار کند اما به چشم او ، ما « نی زن» هایی هستنیم که بی توجه به این مسائل نی خود را می نوازنیم و راه خود را می رویم.
او دیگر باره فریاد برمی دارد که : آی نی زن که تو را آوای نی برده است دور از ره، کجایی؟ خانه ام ابری است …
ولی فریاد او – که همانند یک هشدار جدی است – در همهمه ی باد گم می شود. و سرانجام شعر در نگرانی ها و اندوه شاعر به پایان می رسد. و فریاد شاعر هم به جایی نمی رسد.
.
نیما همواره در شعرهایش انسان را به یگانگی فراخوان می کند.
همچنین در این شعر که زمانی بر آن حاکم نیست. شاید که زمانش همین امروز باشد.
پس بیاییم تا (نی زن) هایی نباشیم که فقط نی خودمان را می نوازیم.

 

 156 total views,  2 views today