تا با تو قرین شدهست جانم
هر جا که روم به گلستانم
تا صورت تو قرین دل شد
بر خاک نی ام، بر آسمانم
گر سایه من در این جهان است
غم نیست که من در آن جهانم
من عاریهام در آن که خوش نیست
چیزی که بدان خوشم، من آنم
در کشتی عشق خفتهام خوش
در حالت خفتگی روانم
امروز جمادها شکفتهست
امروز میان زنده گانم
چون علم بالقلم رهم داد
پس تخته نانبشته خوانم
چون کان عقیق در گشادهست
چه غم که خراب شد دکانم
زان رطل گران دلم سبک شد
گر دل سبک است سرگرانم
ای ساقی تاج بخش پیش آ
تا بر سر و دیدهات نشانم
جز شمع و شکر مگوی چیزی
چیزی بمگو که من ندانم
چیزی بمگو که من ندانم
غزل شماره ی ۱۵۶۶ از کلیّات دیوان شمس
مطابق نسخه ی تصحیح شده ی دیوان شمس/ استاد بدیع الزمان فروزانفر
این غزل یازده بیت دارد که در دیوان دو جلدی غزلیات شمس تبریز به گزینش دکتر شفیعی کدکنی
چهار بیت از آن حذف شده است
741 total views, 2 views today