در آغاز سال نو طلایی شدم .
روشن شدم، مثل کوچه های عروسی قدیمی چراغان شدم
مثل عروسی آن روستاهای پرت و پلا که تا هفت کوچه را چراغان می کردند، اصلاً خود آن هفت کوچه شدم
و دیدم که زن ها با طلاهای بسیار به دست و سر و گردن و گوش از این هفت کوچه – که من باشم – با خنده و شادی های معصومانه ای عبور می کنند.
و دیدم که زن ها بوی گلاب های ضریح می دهند و مقدس می شوند و اصلا ً خود ِ ضریح می شوند و گونه های برجسته ی زیبایشان را – که با دست های کارکرده و زمخت شان هیچگونه نسبتی ندارد، سرخ و تازه می شود و در عبور از این هفت کوچه ی چراغان که قلب من باشد، همه را به من می سپرند
و قلب من ضریح می شود، مقدس می شود، خنده می شود، عروسی می شود.
.
زمانی که در آغاز سال نو مزدک را از بیمارستان مرخص کردند، بعد از جراحی مغز
406 total views, 4 views today