آری ..

کویر سوخته ام روح سبز رگباری
شبانه های منی از سپیده سرشاری

تو خط عمر منی، از توام گریزی نیست
کجا روم؟ که به هر جا تو کاروان داری

نشان بده که کدام است، تا از آن نروم
که خود سرآمد دیوانه های هشیاری

چه بارها که مرا مردی و سپس خواندی
تویی که چاره ی این مرگ های ناچاری

از این سیاهی شب ها دگر نمی ترسم
که ترس های مرا چلچراغ انکاری

در این زمانه ی بی تکیه گاه سر بنهم
به روی شانه ی تو کز جهان سبکباری

چه عشق های مکرّر که بود و آمد و رفت
تو در میانه ی آنها بدون تکراری

چه جای پرسش موزون «دوستم داری؟» است
هزار بار بگویم که : دارمت، آری ..
پیرایه یغمایی

 863 total views,  4 views today