زیر سقف کلاس و ساعت درس
اولین عشق با دلم آمیخت …
وان نگاهی که رنگ آتش داشت ،
عاقبت آتشی به جانم ریخت
او فرا راه زندگانی من؛
چلچراغ عظیم عشق افروخت
زیر سقف کلاس و ساعت درس؛
درس او درس عاشقی آموخت
پیش از آنکه به او ببازم دل،
پیش چشمم جهان چه یکسان بود
گریه هایم صفا نمی بخشید
خنده هایم چه سست و بی جان بود
او به روحم سپرد نغمه ی عشق
او مرا در شرار غم انداخت
از من آن کودک شرارت کار
دختری خسته جان و شیدا ساخت
او مرا آفرید بار دگر …
او به من شور زندگی بخشید
در دل کوچکم به باور عشق
دانه های شکفتگی پاشید
او مرا برد سوی دنیایی
که زمینش ، زمین دیگر بود
آسمانش به ماهتاب دگر
از پرندینه نقره ای تر بود
***
روزگاری دراز رفته و من
هستم از عشق ِ دیگر عاشق تر
لیک دانم از آن زمان … آری
او ز من ساخت یک من دیگر
پیرایه یغمایی
628 total views, 2 views today