چندی است با عزیزی روی بخش هایی از مثنوی کبیر و بعضی از غزل های دیوان شمس دقیق شده ام و این شاید به دلیل ترجمه های غلط و غولوط شعرهای مولانا باشد که همه جا با نام «رومی» به کثرت رسیده و مرتب تکرار می شود. راستش نام رومی یا بلخی که بعضی ها به روی آن خیلی حساس هستند، اصلاً برای من مهم نیست، بلکه من بیشتر به میراث عظیمی می اندیشم که مولانا به زبان مادری ام برایم باقی گذاشته و هرگاه هم که می خوانم برایش درودها می فرستم و فکر می کنم اگر در خوانش آن و تأمل در معانی فلسفی اش کوتاهی کنم، گناهی بزرگ کرده ام.
ما – من و آن عزیز- نخست به آن چند بیت معروف مولانا « از جمادی مردم و نامی شدم …» پرداخته ایم. من آن را به صورت ساده معنی و نتیجه گیری کرده ام و او – چون زبان فاخر انگلیسی را خوب می داند، برگردان می کند.
از عزیزانم خواهش دارم که اگر مطلب تازه ای به نظرشان می رسد، اشتباهی در آن می بینند، یا نظر دیگری دارند، دریغ نکنند، ممنون می شوم:
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نَما مُردم، به حیوان سر زدم
مُردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم؟، کی ز مردن کم شدم؟
حمله ی دیگر بمیرم از بشر،
تا برآرم از ملایک پرّ و سر
وز ملک هم بایدم جَستن ز جو
کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ
بار دیگر از ملَک قربان شوم،
آنچه اندر وهم ناید، آن شوم
پس عدم گردم، عدم چون ارغنون-
گویدم: إنّا إلیهِ رَاجعُون
.
این بخش از مثنوی نشان دهنده ی توانایی و پویایی انسان است که می تواند مراحل مختلف تکامل را چون بالا رفتن از نردبانی طی کند و به اوج برسد و همین حرکت و پویایی است که هستی را بوجود می آورد
مولانا در این شعر مرگ و زندگی را که دو ضد هستند ، در کنار هم قرار می دهد و بر این باور است که هر مرگی که در انسان یا در طبیعت اتفاق می افتد، هستی تازه تری بوجود می آورد مثل غروب خورشید که طلوعی در پیش دارد. منتها انسان چون پدیده ای پیچیده تراست؛ در هر مرگی کمال دیگری را می پذیرد.
بیت اول:
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نَما مُردم، به حیوان سر زدم
منظور مولانا در این بیت هستی آغازین انسان است. انسان در دوره ی نطفگی جماد است . چون نطفه که نخستین مواد تشکیل دهنده ی انسان است، جامد است. (مثل دانه ی یک گیاه) . بعد از آن یعنی وقتی که نطفه بسته شد، از جمادی می میرد وجنین می شود جنین زندگی گیاهی دارد و مثل یک درخت که از آب و خاک جان می گیرد، از خون مادر نیرو می گیرد. وقتی به دنیا می آید، یعنی در مرحله ی نوزادی – اگر چه زنده است و جان دارد ، اما چون قدرت تصمیم گیری و تفکر ندارد، زندگی حیوانی دارد.
بیت دوم :
مُردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم؟، کی ز مردن کم شدم؟
در مرحله ی بعد از زندگی حیوانی هم مُردم و دارای تفکر و رفتار انسانی شدم.پس چرا از مرگ های پی در پی بترسم بترسم؟ وقتی از مردن کم نمی شوم وبه سوی تکامل می روم
بیت سوم:
حمله ی دیگر بمیرم از بشر،
تا برآرم از ملایک پرّ و سر
بر همین اساس در حرکت بعدی وقتی که از آدم بودن هم بمیرم ، به مرحله ی فرشتگان که پاک تراست دو اوج بیشتری دارد، خواهم رسید.
بیت چهارم
وز ملک هم بایدم جَستن ز جو
کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ
اما از این مرحله ی فرشتگی هم باید بجهم، بگریزم وبه جایی برسم که نابودی و مرگ در آن نباشد و چون همه ی چیزها بجز خداوند فنا پذیر است، باید به مرحله ی خدایی برسم.( کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ = همه ی چیزها جز او نابود می شوند.)
بیت پنجم:
بار دیگر از ملَک قربان شوم،
آنچه اندر وهم ناید، آن شوم
پس از مرحله ی فرشتگی هم می میرم، خودم را قربان می کنم و به جایی می رسم که حتا در خیال هم نمی گنجد
بیت ششم
پس عدم گردم، عدم چون ارغنون،
گویدم: إنّا إلیهِ رَاجعُون
بنابراین نیست می شوم. عدم می شوم . در دریای وجود او غرق می شوم و به او می پیوندم زیرا که ارغنون می گوید: بازگشت همه ی ما به سوی اوست. /بعضی ها نیست شدن در این بیت را به معنای (هیچ شدن) گرفته اند، اما با توجه به طرز تفکر مولانا در اینجا نیستی و عدم معنی پارادوکسیکال دارد، یعنی غرق شدن و نیست شدن در دریای وجود او./ البته کمونیست ها بر این باورند که انسان در این بیت به خود- خدایی می رسد، که آن هم زیباست، به قول حضرتش: هر کسی از ظنّ خود شد یار من …
.
در مورد ساز اَرغنون، اَرگنون، اُرگنون ( که می گویند ساز ارگ بر اساس آن ساخته شده) سازی است مشهور که افلاتون آن را وضع کرده
بعضی گویند ارغنون ترجمه ی مزامیر است یعنی جمیع سازهای تفننی
بعضی دیگر گویند چون هزار آدمی از پیر و جوان همه به یک باره، به آوازهای مخالف یکدیگر چیزی بخوانند، آن حالت را ارغنون گویند
جمعی دیگر گویند که ارغنون ، ساز و آواز هفتاد دختر خواننده و سازنده است که همه یک چیز را به یک باره، و به یک آهنگ با هم بخوانند و بنوازند.
و گویند که ارغنون سازی است مخصوص مسیحیان که در کلیساها نوازند. نی های درشت و خرد کاواک را به اصول زیر و بم وضع کرده و در دنبال چیزی شبیه دَم ساخته اند بتدریج که میکشند بسبب هوائی که حاصل شود از آن چوبها آوایی مانند موسیقار شنیده شود ودر روزهای معین در کلیساها نوازند.
.
اگر هنرمندان موسیقیدان در موردش بیشتر می دانند، خوشحال می شوم که رهنمودم کنند.
پیرایه یغمایی
49,735 total views, 18 views today