از پایین نردبان تو را آواز دادم

مثلا ً گردابی است در دریایی، گرداب مهیب و خاصه در دریا
اکنون همه از آن می گریزند و«او» خود نمی پرهیزد و می گوید البته از آنجا گذرم ….
مقالات شمس تبریزی، محمد علی موحّد/  ص ۱۱۰

از پایین نردبام تو را آواز دادم
و پرنده ای را
که نامش یقین بود، دیدم
که به روی مِه پرواز کرد.

از پایین نردبام تو را آواز دادم
زمین در زیر پایم گم می شد
آرام …
آرام ….

تو در آغوش تاق نیلوفری
غبار از خورشید بر می گرفتی
و آواز های سپید  می خواندی

از پایین نردبام تو را آواز دادم
اکنون دیگر از من
بیش از یک سر پنجه
و دو دریچه ی افیونی
چیزی باقی نبود
زمین دمادم زیر پایم گم می شد
کهناگهان دستم را
در دستت یافتم

اکنون من  در چهارمین پله  ام
تو در چهلمین
سی و شش را
به چهار، نُه بدل خواهم کرد
و به نُه آسمان تو خواهم پیوست

دستم را به قوّت تر بگیر
تا زمین فرو نشسته
در خویشم نبلعد
                       ای دوست !

 553 total views,  2 views today