«بارمینا» مُرده است!
و تو نمی دانی.
آن شب که به میهمانی رفته بودی،
هنگامی که در آن بزم دوستانه می درخشیدی،
من او را کشتم .
و تنش را که هنوز گرم بود،
پای همان درخت لاواندا چال کردم
تا خون بنفشش بهارگاه،
زمین هرزه را فرش کند .
بارمینا مُرده است !
من او را کشتم .
آنگاه شمشیرم رادر آب فرو بردم،
موهایم را شانه زدم،
و دوباره برتخت عشق تکیه دادم.
نشانی او را دیگر از من مپرس !
و یادش را هرگز در من مگیران !
من او را کشتم
وقتی تو در میهمانی بودی …
بارمینا ، که من مرتکب مرگش شده ام ، یک کلمه ی (تحریفی) است که از در هم ریختن (آن بیمار) به دست آمده . (بارمینا) خودِ دیگری بود در من که باید کشته می شد و شد.
592 total views, 2 views today