گفتند و ما هم

گفتند و ما هم ، با جان شنیدیم
راهی به جز عشق ، اما ندیدیم

گفتند: – « پا ؟ پا ؟، هرگز مبادا!»
پا را شکستیم ، در خود خمیدیم

پا گر شکسته ست ، راهی دگر هست
سر چاره گر شد، باسر دویدیم

گفتند:-  « سر؟ سر؟ این گوی بی در؟
نابوده خوشتر!»، سر را بُریدیم

گر پا و سر نیست ، یک راه باقی است،
با بال آواز، شب را پریدیم

گفتند: – « لب؟ لب؟، این حلقه ی تب؟
خاموش باید! »، لب را گزیدیم

از دل صدا خاست: «از ما و بر ماست»
گفتند: – «دل؟ دل؟ »، دل را دریدیم …

پا و سر و دست، از بُن بهانه ست
نقشی پدیدار، درناپدیدیم

بازی دگر شد، شب دربدر شد
تا مشرق عشق، در خود دمیدیم

هر کس درافتاد – با مـا-  ور افتاد
در چالش شب ، صبح سپیدیم

کُولی بزن باز، گلگونه ی ناز
ما سرخ ِ رخسار، از خون خریدیم

ما کاکُل سرخ ، عطر گل سرخ
در باور قفل ، رمز کلیدیم …
پیرایه یغمایی

 

 678 total views,  6 views today