غزل زیبایی از زنده یاد حسین منزوی که به نام برادر شاعر « حسن منزوی »، سکه خورده است.
ناهید منزوی خواهر شاعر در پیامی برای پیرایه یغمایی می نویسد:
پیرایه جان داستان پیراهن سبز اینه که حسن در دوران انقلاب دوران خدمت نظامش رو میگذروند و من نذر کرده بودم که حسن سالم برگرده خونه با هم بریم مشهد و چون حسن متولد روز تاسوعا بود و در ایام تاسوعا ۵۷ هم نگرانش بودیم خواهرم نذر کرده بود که اگه سالم برگرده تاسوعا و عاشورا رو سبز بپوشه و آن روز هم مطابق هرسال لباس سبز نو رو بردیم براش .او در آخرین دیدار مشکی پوشیده بود من پرسیدم پیرهن سبزت رو بیارم؟ گفت آره !آره! و من از ماشین برداشتم بردم داخل و دادم بهش و با همین لباس سبز از پیش ما رفت. بعد وسایلش رو که به حسین تحویل دادند عبارت بود از پیرهن مشکیش و ۵۰۰ تومن پول و یه پاکت تازه باز شده ی سیگار و یه قرآن کوچک که اونم خاله م در دیدار آخر بهش داده بود و یه تکه کاغذی که حسین به خون سینه اش زد و من همه ی اینها را چون گنجی گرانبها عزیزش میدارم و گاهگاهی که خیلی دلم براش تنگ میشه میرم سراغشون
یاد برادران جاودانه و زندگی ناهید بلند بادا
846 total views, 2 views today