گفت و گوی شاعرانه پیرایه و هادی خرسندی هر وقت شعری از پیرایه خانم یغمائی در سایت های اینترنتی میخواندم با خود میگفتم میشه این شاعر خوشکلام که نمیدانم کجای دنیا هست یک روز راجع به من هم بیتی بسرآید. تمام هستی ات در طنز حل شد نداری غم ز دنیا و کم و بیش پزشک روحی و خندان می آیی تو آن فردوسی طنزی عزیزم اگر یک روز هم مُردی ، به تُخمت در پاسخ پیرایه جان بجز طنزم نباشد سرپناهی نمیگویم که از آغاز خلقت بز اخفش، سگ اصحاب کهفم ، مرا ملک سلیمان نیز طنز است ز دوغ آبعلی و کشک کاشان خلاصه راست گفتی جان خواهر رضایت گر دهم حالا، درست است چنان از بهر آن هستم گرسنه نیارم لحظه ای بودن ، بدونش! مرا عهدی است با ابر بهاران *** همین دیگه. |
656 total views, 2 views today