خشم کردم

 

بترسید از آن هنگام که خشم انسان را فرا گیردکه آن زمان آغاز طغیان است!
غزل ۱۷۰۳ از کلیّات دیوان شمس، مطابق نسخه ی تصحیح شده ی استاد بدیع الزمان فروزانفر

آنطور که به نظر می رسد، یک طغیان شاعرانه، یک طغیان مولانایی در بند بند این شعر پیچیده اسث.
از آغاز هم روی سخنش با خداست ، اما به صراحت اعلام نمی کند تا بیت(ز الله خشم کردم) که صریح است، اشاره ها از آغاز شعر همه به آفریننده باز می گردد:، مثلاً وقتی می گوید زآهن ربای اعظم منی که کاه هستم، خشمگینم ، منظور همانا الله است که خودش را در برابر او جز کاهی نمی بیند، با اینهمه عصیانگرانه خشمش را فریاد می زند .
یا زمانی که می گوید از لطفم آن یگانه…
یا در این مصراع که می گوید: ما ذره‌ایم سرکش از چار و پنج و از شش و اشاره به چار عنصر(آب، باد، آتش و خاک ) و پنج حس و شش جهت دارد ومی داند که ذره ای است و ازهمین چار و پنج و شش آفریده شده، با این حال همه را نفی می کند و باز هم عصیانگرانه خشمش را فریاد برمی دارد که اینها چه هستند ، من از خالق اینها هم ، (از الله هم)خشم کرده ام .

و اکنون غزل:
من آن شب سیاهم، کز ماه خشم کردم
من آن گدای عورم،کز شاه خشم کردم

از لطفم آن یگانه، می برد سوی خانه
کردم یکی بهانه، وز راه خشم کردم

گر سر کشد نگارم، ور غم برد قرارم
هم آه بر نیارم، از آه خشم کردم

گاهم فریفت با زر، گاهم به جاه و لشکر
از زر چو زر بجستم، وز جاه خشم کردم

ز آهن ربای اعظم، من آهنم گریزان
وز کهربای عالم، من کاه- خشم کردم

ما ذره ایم سرکش، از چار و پنج و از شش
خود پنج و شش که باشد؟ ز الله خشم کردم

این را تو برنتابی، زیرا برون آبی
گر شبه آفتابی، ز اشباه خشم کردم

 

 512 total views,  2 views today