برگ سبزی جنگلی شد

برای « جمشید کریمی»  نقاش شیرازی و جنگلی های شگفت انگیزش

آن دست هایی
که من دوستشان دارم
امروز فریاد کردند

و من از آن سوی بوم
آواز  عریان سرخ شان را شنیدم

برگ سبزی جنگلی شد
و خورشید را به سبزینه گی خویش فرا خواند

ناگاه توفان برخاست
پنجره ها جرنگیدند

و قهوه ای های نادم،
چون قلعه های کهنه فرو ریختند …

آبی بنفش وحشت
در آستانه ی در ویران شد

من به خویشتن باز گشتم
و آن دست هایی
که دوست شان می دارم
سیاهی مرگ میله ها را
بر زمین پاشید …

پیرایه / ۳- خرداد- ۶۰

 552 total views,  2 views today