«سده» و راز وارگی‌های آن…

 آنان که ما را به نماز خوف وا می‌دارند،
هرگز نمی‌دانند
که در درازنای این شب قیرگون
در درون یکایک ما
آتشگاه سده‌ای برپاست

اکنون بیا
تا در برودت هراسناک این شامگاه زمستانی،
گهواره‌ی بامداد راستین را
به جنبش آوریم
و لالایی آتشناک سده را
آنچنان واگویه کنیم
که خورشید بیدار شود…*

در میان عناصر چهارگانه- آتش، آب، خاک و باد–آتش از دیر باز در میان آریاییان  اعتبار دیگری داشته است. در صحنه‌ی اوستا آتش فرزند اهورامزدا و سپندارمذ (= زمین) است از این رو ایرانیان باستان آن‌را همیشه فروزان می‌داشتند و نشانه‌ی اهورایی‌اش می‌دانستند و شعله‌اش را نماد فروغ ازلی می‌شمردند و آتشکده‌های همیشه روشن برای آنان به منزله‌ی محراب پیروان مزدیسنا بود. آنان بر این باور بودند که هستی با وجود آتش است که  می‌تواند ادامه یابد.
ایرانیان باستان عقیده داشتند که شادی از بخشش‌های اهورایی و اندوه از پدیده‌های اهریمنی است. آنان غم را نمی‌شناختند و حتا در سوگ کسی نیز به اندوه نمی‌نشستند و شیون و زاری را گناهی بس برزگ می‌شمردند. از این‌رو می‌کوشیدند تا همیشه شاد باشند و در هر فرصتی جشنی سزاوار می‌آراستند و با گردهم‌آیی به شادمانی و سرور می‌پرداختند. در میان این جشن‌ها سه جشن زمستانی -جشن یلدا، جشن چهارشنبه سوری و جشن سده-  که آتش در آنها نقشی اساسی داشت و آتش‌افروزی از مراسم بنیانی آنها بود، از اعتبار دیگری برخوردار بود. و باز در میان  این سه جشن، جشن سده گرامی‌تر بود، چرا که ریشه‌ی آن با جشن با پیدایش آتش پیوندی تنگاتنگ داشت.
از دیدگاه اسطوره‌شناسی پیدایش آتش به هوشنگ شاه که یکی از شاهان پیشدادی است، منسوب  می‌شود. به روایت فردوسی روزی هوشنگ شاه به شکار می‌رود و بر سر راه خود ماری سیاه رنگ و تیره تن می‌بیند. وی که نخستین بار است که این موجود عجیب را رؤیت می‌کند، می‌هراسد و برای کشتن او سنگی به سویش پرتاب می‌نماید. مار می‌گریزد، اما سنگ به سنگی دیگر می‌خورد و از برخورد دو سنگ با یکدیگر جرقه‌ای می‌جهد و آتش زاده می‌شود:
یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس هم گروه
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره تن و تیز تاز
دو چشم ازِ برِسر چو دو چشمه خون
ز دود دهانش جهان تیره گون
نگه کرد هوشنگ باهوش و  سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد تیز چنگ
به زور کیانی رهانید دست
جهانسوز مار از جهانجوی جست
برآمد به سنگ گران، سنگ خرد
همان و همین سنگ بشکست گُرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته، ولیکن ز راز
ازین طبع سنگ آتش آمد فراز
هوشنگ به شکرانه‌ی پیدایش آتش، به نیایش اهورامزدا می‌نشیند و از آن پس آن‌را جاویدان و فروزان می‌دارد و فروغ اهورایی‌اش می‌نامد و مردم را به پرستش آن فرا می‌خواند و به جشن و شادمانی می‌پردازد و نام آن جشن را سده می‌گذارد.
جهاندار پیش جهان آفرین
نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغی است این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی
شب آمد، برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد
زهوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار!
در این اسطوره، دو عامل متضاد روبروی هم قرار می‌گیرند: آتش و مار.
نیروی اهریمنی مار که مظهر مرگ و زیانکاری و اصلا ًهم ریشه‌ی مرگ است و نماد تاریکی و آشفتگی است(۱). و نیروی اهورایی آتش که نماد روشنایی و گرمای هستی است.
ابوریحان بیرونی درباره‌ی پیدایش سده باور دیگری دارد. وی اصلا ً واژه‌ی سده را برگرفته از عدد سد (=صد/۱۰۰) می‌داند و می‌گوید:
«… سده گویند یعنی صد و آن یادگار اردشیر، پسر بابکان است و در علت و سبب این جشن گفته‌اند که هرگاه روزها و شب‌ها را جداگانه بشمارند تا نوروز، سد شبانه روز به دست آید و برخی گفته‌اند در این روز زادگان کیومرث، پدر نخستین درست سد(صد) تن شدند  و یکی از خود را به همه پادشاه گردانیدند.»(۲)
گردیزی هم در «زین الاخبار» می‌گوید: «… در این روز شمار فرزندان آدم ابوالبشر به سد (=صد) رسید.»(۳)
بنا بر تفسیر «کتاب بی‌اسم (کتابی از قرن پنجم)» هم واژه‌ی سده برگرفته از عدد سد (صد) است. در این تفسیر آمده: «… سده معرّف سدمین روز زمستان از تقویم کهن است.»
باید دانست که در این تقویم سال به دو بخش نامساوی تقسیم می‌شده است: فصل گرم از اول فروردین تا پایان مهر ماه و فصل سرد از اول آبان ماه تا پایان اسفند ماه و درست دهم بهمن (جشن سده) میانه‌ی زمستان است و در آن سرما به اوج خود می‌رسد و در این روز درست سد (صد) روز از زمستان گذشته است.
زنده‌یاد دکتر مهرداد بهار در مورد سده بر این باور است که واژه‌ی سده (= sada) به معنای  پیدایی  و آشکار شدن است که در فارسی باستان (sadak) و در فارسی میانه (sadag) بوده و واژه‌ی عربی «سذق» و  «نوسذق» از آن آمده است. وی می‌گوید بنا بر باور ایرانیان باستان، خورشید در شب یلدا تولد دوباره‌ای را می‌آغازد و به همین مناسبت ایرانیان روز دهم  بهمن ماه (سده) را که این نوزاد چهل روزه می‌شود، جشن می‌گیرند. چنانکه آنان در دهم دی ماه هم –یعنی دهمین روز تولد خورشید-  جشنی کم‌وبیش مشابه با سده داشته‌اند که اکنون منسوخ شده است.
مهرداد بهار اضافه می‌کند که «و اصلا ًدر میان ایرانیان رسم بوده که برای نوزاد ده روزه و نوزاد چهل روزه جشن بگیرند و هنوز هم در بسیاری از شهرهای ایران این رسم را ادامه می‌دهند. البته تا آنجا که از اساطیر و متون ایران باستان برمی‌آید، «سده» از جمله آیینی‌هایی نبوده که در ایران باستان رسمیتی داشته باشد. در اوستا و نوشته‌های پهلوی نیز ذکری از آن نرفته، ولی می‌توان باور کرد که خود آیینی بس کهن است.»(۴)
اما در مورد افروختن آتش در این شب، کتاب‌های التفهیم و آثار الباقیه  نظر مشترکی دارند و می‌گویند:
«… و سبب آتش کردن و برداشتن آن است که بیوراسب (=ضحاک) توزیع کرده بود بر مملکت خویش دو مرد هر روزی تا مغز شان بر آن دو ریش نهادندی که بر کتف‌های او برآمده بود و او را وزیری بود نامش «ارماییل» نیکدل و نیک کردار، از آن دو تن یکی را زنده یله کردی و پنهان او را به دماوند فرستادی. چون افریدون او را بگرفت سرزنش کرد و این ارماییل گفت توانایی من آن بود که از دو کشته یکی را برهاندمی و جمله‌ی ایشان از پس کوه‌اند. پس با وی استواران فرستاد تا بدعوی او نگرند و او (ارماییل) کسی را پیش فرستاد و بفرمود تا هر کسی بر بام خانه‌ی خویش آتش افروزد، زیرا که شب بود و خواست تا بسیاری ایشان پدید آید.»
«مری بویس» (MARY BOYCE) شرق‌شناس که مطالعات گسترده‌ای در ادبیات و فرهنگ کهن کیش زردشتی دارد، در مورد آتش افروختن در جشن «سده» می‌گوید:
«جشن سده که با کیش زردشتی همخوانی دارد، ظاهرا ًدر آغاز جشن آتش بوده (در میان ملت‌های دیگر نیز وجود دارد) که در میانه‌ی زمستان به این نیت برگزار می‌شود تا نیروهای سرما و تاریکی را عقب زده، خورشید را  مدد دهد تا دوباره نیرومند شود. یکی از هدف‌های این جشن گرم کردن آب‌ها بوده تا دیو یخبندان نتواند آب‌ها را منجمد کرده و دنیا را در چنگال مرگ‌آور خود بفشارد.»(۵)
برگزاری جشن سده
برگزاری جشن سده را می‌توان به سه دوره‌ی تاریخی تقسیم کرد:
۱- دوره‌ی پیش از اسلام ۲- دوره‌ی بعد از اسلام  ۳- دوره‌ی کنونی
در مورد جشن سده پیش از اسلام باید گفت که اگر چه فردوسی آن‌را به زمان پادشاهی هوشنگ نسبت می‌دهد و ابوریحان بیرونی به فریدون.اما رسمی شدن جشن سده به زمان اردشیر بابکان مقرر می‌شود. ولی بطور کلی در هیچیک از اسناد تاریخی به چگونگی شیوه‌ی جشن اشاره‌ای نشده است.
در مورد جشن سده بعد از اسلام هم هرچند مورخانی چون «بیرونی»، «بیهقی»، «گردیزی»، «مسکویه» از شیوه‌ی جشن در دوران پادشاهی غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان و آل‌زیار و تا دوران مغول بسیار نوشته‌اند. حتا داستان مرگ «مرد آویج» را نیز نقل کرده‌اند (که جشن سده‌ی باشکوهی ترتیب داد بود و در پایان جشن به دست مخالفان خود به قتل رسید) اما اخباری که در زمینه‌ی برگزاری این جشن داده‌اند، مانند هر آگاهی دیگر مربوط به دربار پادشاهان و امیران است و از آیین‌های عامه‌ی مردم و شیوه‌ی برگزاری سده در میان آنان گزارشی باز نمانده است.
اخبار موجود از این دوره نشانگر آن است که جشن سده در آن زمان باشکوه تمام برگزار می‌شده و حتا شاعرانی چون عنصری، فرخی، منوچهری، عسجدی در توصیف چگونگی و چون و چندی آتش آن داد سخن داده و نیز از پرندگان و جانورانی که به آتش می‌انداختند، یاد کرده‌اند که به دو گزارش در این زمینه اشاره می‌شود:
گزارش نخست آثارالباقیه؛ صفحه‌ی ۳۵۱:
«… آتش افروزند تا شر آن «جهنم» برطرف گردد و گیاه خوشبو تبخیر می‌کنند، تا مضرات آن‌را  برطرف کنند. در خانه‌ی ملوک رسم شده که آتش بیافروزند و چون شعله‌ور گردد، جانوران وحشی را به آتش می‌اندازند و مرغ‌ها در شعله‌ی آن می‌پرانند و در کنار این  آتش می‌نشینند و به لهو و لعب مشغول می‌شوند.»
گزارش دوم  تاریخ بیهقی صفحه‌ی ۵۷۱ و ۵۷۲:
«… امیر (سلطان مسعود غزنوی) فرمود تا سراپرده بر راه مرو بزدند بر سه فرسنگی لشگرگاه و سده نزدیک بود. اشتران سلطانی را، و از آن همه لشکر به صحرا بردند و گز(۶) کشیدن گرفتند تا سده کرده آید و پس از آن حرکت کرده آید و گز می‌آوردند و در صحرایی که جوی آب بزرگ بود، پر از برف می‌افکندند تا به بالای قلعتی برآمد و چارطاق‌ها بساختند از چوب، سخت بلند و آن‌را به گز بیاکندند و گز دیگر جمع کردند که سخت بسیار بود و بالای کوهی بر آمده و اَله (عقاب) بسیار و کبوتر. و سده فراز آمد. نخست شب امیر بر لب آن جوی آب که شراعی زده بودند، بنشست و ندیمان و مطربان بیامدند و آتش به هیزم زدند و پس از آن شنودم که قریب ده فرسنگ فروغ آن آتش بدیده بودند، و کبوتران نفط (نفت) اندود بگذاشتند و ددان برف اندود آتش زده دویدن گرفتند و چنان سده‌ای بود که دیگر آنچنان ندیده بودم و آن به خرّمی به پایان آمد.»
البته باید اشاره کرد رسم‌هایی از چون سوزاندن کبوتران و پرندگان و جانوران که در حضور شاهان انجام می‌گرفته، به هیچ روی بر اساس آیین زردشتی نیست، چرا که  آتش نزد آنان بسیار گرامی است و در همه‌ی کتاب‌های آیینی زردشتیان در مورد پاکیزه نگاه‌داشتن و نیالودن آتش به آنان سفارش بسیار شده و هم در اوستا، بخش گاتها  آمده است: «… ای مزدا نفرین تو به کسانی باد که با آموزش خود مردم را از کردار نیک رویگردان می‌سازند و به کسانی که جانوران را با فریاد شادمانه قربانی می‌نمایند.»
جشن سده در دوران کنونی:
اما جشن سده در دوران کنونی به نام‌های «جشن سده» یا «سده سوزی» به صورت پراکنده در بعضی شهرها و روستاهای ایران در دهم بهمن ماه برگزار می‌شود. در مازندران، لرستان، سیستان و بلوچستان، کشاورزان و روستاییان و چوپان‌ها نزدیک غروب ِیکی از روزهای زمستان روی پشت‌بام، دامنه‌ی کوه یا کنار کشتزار و چراگاه آتش می‌افروزند و بنا بر سنتی دیرین پیرامون آن گرد می‌آیند، بی‌آنکه نام جشن سده بر آن نهند.
اما در کرمان و بیشتر شهرهای آن استان جشن سده یا سده سوزی باشکوه تمام برگزار می‌شود. در میان چادرنشینان بافت سیرجان سده سوزی چوپانی برگزار می‌شود. در یکی از روستاهای جیرفت (آبادی بلوک از دهستان اسماعیلی)، شب دهم بهمن آتش بزرگی به نام آتش سده، با چهل شاخه از درختان هرس شده‌ی باغ به نشانه‌ی چهل روز (چله‌ی بزرگ) در میدان ده بر می‌افروزند و از روی آن می‌پرند و می‌خوانند:
سده سده‌ی دهقانی/چهل کنده‌ی سوزانی/ هنوز گویی زمستانی
موبد اردشیر آذرگشسب در کتاب مراسم مذهبی و آداب زردشتیان می‌گوید:
«… این رسم از دیرباز در کرمان برجای مانده و تا آنجا که پیران سالخورده از نیاکان خود به یاد دارند، همه ساله در روز دهم بهمن ماه برگزار می‌شود.»
صادق هدایت در کتاب نیرنگستان می‌گوید :
«سده جشنی است که هنوز زردشتیان کرمان به یادگار جمشید و عادات ایرانیان باستان می‌گیرند و برای این کار موقوفاتی در کرمان اختصاص داده‌اند. پنجاه روز پیش از جشن نوروز خروارها بوته و هیزم «درمنه»(۷) در گبر محله (باغچه‌ی بوداغ آباد) گرد می‌آورند. جنب این باغچه خانه‌ای است مسجد مانند و موبدان موبد از اعیان شهر و حتا از خارجه‌ها دعوت شایانی می‌کند. در این مجلس شراب و شیرینی و میوه‌ی زیادی چیده می‌شود و اول غروب آفتاب دو مؤبد، دو لاله (نوعی چراغ پایه‌دار که شمع در آن می‌گذارند/فرهنگ معین) روشن می‌کنند و بوته‌ها را با آن آتش می‌زنند و سرود مخصوصی می‌خوانند. هنگامی که آتش زبانه می‌کشد، همه‌ی مهمانان که بیش از چندین هزار نفر می‌شوند با فریادهای شادی دور آتش می‌گردند و این را می‌خوانند:
(صد به سده، سی به گله/ پنجاه به نوروز، ها بله) و شراب می‌نوشند و میان هلهله‌ی شادی، جشن تمام می‌شود. در کرمان همه‌ی مردم منتظر سده سوزی هستند و اهمیت فلاحتی برایشان دارد چون بعد از آن اول بذر افشانی و کشت و کار برزگران است. این عادت در بعضی از شهرهای خراسان هم هنوز وجود دارد.»(۸)
دکتر محمود روح‌الامینی نیز گزارش گسترده‌ای درباره‌ی برگزاری سده سوزی در کرمان دارد که به اختصار از آن یاد می‌کنیم، وی می‌گوید:
«جشن و آیین سده سوزی فقط در کرمان است که رسمی عمومی است. همگانی بودن این آیین در میان همه‌ی قشرهای اجتماعی کرمان و دلبستگی و توجه صمیمانه‌ی همه‌ی آنان در شرکت در این آیین نشانگر پیشینه‌ی کهنسال و دیرپای آن است در این روز همه‌ی مردم شهر، اعم از زردشتی، یهودی، مسیحی و مسلمان، ثروتمند و فقیر، کارمند و کاسب در آن شرکت می‌کنند و در واقع می‌توان آن‌را جشن کرمان نامید. در قدیم محل جشن در یک فرسنگی شمال شهر کرمان، بعد از ویرانه‌های محله‌ی قدیم زردشتیان، معروف به «محله‌ی گبری» در زمین‌های کشاورزی بود. در این محل تنها یک باغ معروف به باغچه‌ی «بداق آباد» با دیوارهای بلند و دو دستگاه ساختمان وجود داشت که مراسم سده سوزی روبروی در این باغ، در زمین‌های کشاورزی برگزار می‌گردید. مالکان از اینکه سده سوزی روی زمین‌های کشاورزی آنان انجام می‌گرفت، استقبال می‌کردند زیرا نه تنها آن‌را زیان‌آور نمی‌دانستند، بلکه خاکستری را که از آن بجا می‌ماند، برای کشاورزی مفید می‌شمردند. امروزه «باغچه‌ی بداق آباد» و زمین‌های کشاورزی اطراف آن به خانه و دکان تبدیل شده و تنها قطعه زمین بزرگی باقی‌مانده که برای سده سوزی از آن  استفاده می‌شود. خیابان کنار این زمین نیز به خیابان سده معروف است.»
سده سوزی در کرمان غروب روز دهم بهمن ماه برگزار می‌شود، اما کرمانی‌ها از چند روز قبل در تدارک آن هستند. از اول بهمن عموم باغداران و مالکان –هر یک به قدر همت و به نسبت ثروت خود– چند بار هیزم را که از بیابان‌ها و کوهپایه‌های اطراف فراهم شده، به محل جشن می‌آورند. دست‌فروشان نیز تا روز نهم بهمن محل گستردن بساط خود را معین می‌کنند.  پیش‌ترها که سده سوزی در فضای باز انجام می‌شد، مردم از بعدازظهر بلند در اطراف محل افروختن آتش به صورت گروهی فرش می‌انداختند و تا فرارسیدن ساعت موعود خود را با گفتگو و دیدار یکدیگر و نوشیدن چای و خوردن آجیل سرگرم می‌کردند. اما این روزها فقط چند ساعت پیش از سده سوزی در خیابان سده اجتماع می‌کنند.
روز دهم بهمن چهره‌ی شهر عوض می‌شود. مغازه‌ها زودتر بسته می‌شود. چند ساعت قبل از افروختن آتش زنان زردشتی در آشپزخانه‌ی بزرگ باغ «بداق آباد» آش  سیرو (۹) می‌پزند. گردهمایی خانواده‌ها در ایوان باغ و خوردن آش سیرو و آجیل بخشی از مراسم جشن است. فروشندگان دوره‌گرد در کنار میوه و آشامیدنی در بساط خود، حتما ً باید آجیل (تخمه، پسته، مغز بادام و فندق) را هم داشته باشند. افزون بر مردم شهر، مردم دیگر هم از حومه و شهرهای نزدیک برای شرکت در سده سوزی می‌آیند. برزگران هنگام شرکت در مراسم حتا اگر یک شاخه هیزم هم شده برای خرمن سده می‌آورند تا با رضای خاطر مشتی از خاکستر سده را به همراه ببرند و برای شگون و برکت در کشتزار خود بپاشند.(در سده سوزی سال  ۱۳۶۲ روزنامه‌ها و دیگر رسانه‌های گروهی شمار شرکت‌کنندگان جشن را بیش از ده هزار نفر اعلام نمودند.»
سده خرمن بزرگی است به قطر ۱۴ متر و به بلندی ۵ تا ۶ متر که در جلوی در ِ باغ بداق آباد از قبل آماده شده. نزدیک غروب دو مؤبد، لاله به دست با لباس سفید که پوشاک رسمی روحانیان زردشتی به هنگام اجرای آیین‌های دینی است، ظاهر می‌شوند و زمزمه‌کنان به خرمن سده نزدیک می‌گردند و از سمت راست سه بار گرد آن می‌گردند.  سپس این خرمن هیزم را با شعله‌ی لاله‌ها –که روشنی آنها از آتشی است که از آتشکده آورده شده– از چهار سو آتش می‌زنند. شعله‌های آتش، فروزان و سرکش به آسمان کشیده می‌شود و همراه آن هلهله و شادمانی مردم در فضا می‌پیچد و همه جا سرشار از شور و هیجان می‌گردد. پس از ساعت‌ها که شعله‌ها فروکش می‌کنند. مردم بویژه جوان‌ترها از روی بوته‌های آتش می‌پرند. در قدیم اسب‌سواران زودتر از مردم خود را به آتش می‌زدند و هنرنمایی می‌کردند. در آخرین ساعت پایانی جشن که آتش به خاکستر می‌نشیند، مردم پس از گذراندن یک بعدازظهر شورانگیز و درخشان به خانه‌های خود بازمی‌گردند. رسم است که کشاورزان مقداری از خاکستر سده را به نشانه‌ی پایان گرفتن سرمای زمستان به کشتزارهای خود می‌برند و می‌گویند که در این شب ستاره‌ی گرما به زمین درود می‌فرستد.
اینک با آرزوی شادمانی جشن سده برای تمامی ایرانیان نوشتار را با قطعه شعری در این زمینه از زنده‌یاد حبیب یغمایی به پایان می‌بریم:
سده جشنی است خرّم و فیروز
مانده پنجاه روز تا نوروز
دهمین روز از مه بهمن
آتش جشن می‌شود روشن
در زمانی که شاه بُد هوشنگ
رفت روزی به صید شیر و پلنگ
دید ماری بزرگ بر سر ِ راه
دست بر سنگ برد شاهنشاه
سنگ بر دست و مار بر سر ِسنگ
خیره رایی بود فسون و درنگ
مار بگریخت وز تباهی رست
سنگ بر سنگ خورد و برقی جسن
به گیاهان خشک برق افتاد
آتشی بر فروخت جنبش باد
شاه از این کشف شادمانی کرد
پس بر آتش نگاهبانی کرد
آتش از آن زمان فروزان ماند
یادگار از شهان ایران ماند
رسم این است از زمان کهن
دهمین روز از مه بهمن
جمع گردند جمله‌ی مردم
بر فرازند کوهی از هیزم
هیمه از دشت و کوهسار آرند
پشته بر روی پشته بگذارند
گرد آن خلق بر کشند رده
همزبان در سرود جشن سده
پس بر آن هیمه‌ها زنند آتش
پایکوبان و شاد و خرّم و خوش
شعله سر برکشد به دامن ماه
آسمان می‌شود ز دود سیاه
تافته چهر آفتاب شود
مرغ اگر پر زند کباب شود
از زمان‌های فرخ پیشین
سده را بوده است این آیین!

* شعر واره‌ی سرآغاز از نگارنده‌ی مقاله است.

پانوشت‌ها:
۱- مار (=ماره mare) در سانسکریت به معنای میراننده و کشنده است و با کلمه‌ی اوستایی میریا mairya به معنی زیانکار و تباه کننده هم ریشه است.(فرهنگ دهخدا)

۲- التفهیم/نشر انجمن آثار ملی/صفحه‌ی ۲۵۷
۳- زین الاخبار/نشر دنیای کتاب/صفحه‌ی ۵۲۵
۴- جستاری چند در فرهنگ ایران/ انتشارات فکر روز/صفحه‌ی ۲۳۵ و ۲۳۶ و ۲۲۵
۵- تاریخ کیش زردشت/ترجمه‌ی همایون صنعتی‌زاده/ انتشارات توس/صفحه‌ی ۲۴۱
۶- گز، از درختان گرمسیری و ویژه‌ی شوره‌زارهاست. در فارس،کرمان، زابل و کنار رود ارس فراوان‌تر از سایر مناطق ایران است. در بنادر جنوب بویژه در بوشهر درخت عمده محسوب می‌شود. مقاومت آن در برابر کم آبی بسیار است، خیلی خوب جست می‌دهد و روشنایی پسند است.
۷- درمنه (با فتح دال و میم) گیاهی است خودرو با ساقه راست و محکم و برگ‌های ریز و بریده که در بیابان‌ها می‌روید. از بوته‌اش جاروب درست می‌کنند یا در تنورها و کوره‌ها می‌سوزانند، شیره‌اش خاصیت طبی بسیار دارد و نامش اصلا ً مشتق از کلمه‌ی درمان است.(دهخدا)
۸- نیرنگستان/صفحه‌ی ۱۲۰ و ۱۲۱

مأخذ:
۱- آیین‌ها و جشن‌های کهن در ایران امروز/محمود روح‌الامینی/انتشارات آگاه/تهران زمستان ۱۳۷۶.

۲- ترانه و ترانه‌سرایی در ایران/محمد احمدپناهی (پناهی سمنانی)/انتشارات سروش/تهران ۱۳۷۶.
۳- سرنوشت/ مجموعه‌ی اشعار حبیب یغمایی.
۴- شاهنامه‌ی فردوسی.
۵- نیرنگستان، فرهنگ عامیانه‌ی مردم ایران /صادق هدایت/ نشر چشمه/ تهران/ چاپ سوم پاییز ۱۳۷۹.
۶- ماهنامه‌ی چیستا/سال اول/شماره‌ی ۶ (بهمن ماه ۱۳۶۰ )/مقدمه‌ای برای بهمنگان و سده/دکتر پرویز رجبی/ ص ۷۱۰.         

 552 total views,  2 views today