شبانه

من صدایش را شنیدم.

کلاغ بود که قرآن می خواند. 
و پرهایش، ادامه شب بود.

و شب آن رودخانه ی جاری بود، 
که رخت سوگواران را،
در نیل فرو می بُرد.

وهم در آن هنگام بود، 
    که درد 
  قلّاده ای 
به گردنم می بست
پیرایه یغمایی

           

 546 total views,  2 views today