از من رمیده است همه شوخ و شنگی ام
گویی شتاب ساکن یک حجم سنگی ام
دارم تنی به غربت و جانی به خاک عشق
اینک نه روم رومی و نه زنگ زنگی ام
خود مانده ام که خاک کدامین به سر کشم؟
در برزخی میان شتاب و درنگی ام
آزاده خواهی ام به حراجی خفیف رفت
تاوان شدم به حُکم غرور پلنگی ام
دل تنگ و وقت تنگ و لباس امید تنگ،
از هر چه شوق، لب به لب از دست تنگی ام
با هر که نقد مهر و صفا باختم – اگر،
یکسر نوشته شد به حساب زرنگی ام
این نطع راه راه که نامش شب است و روز
همواره کرده است اسیر دو رنگی ام
دیگر خزیدام به میان غبار خود
آن خانه ی نشسته به خاک کلنگی ام
پیرایه یغمایی
طرح پیوست از کارهای دوست هنرمندم « داوود سرفراز» است که با این شعر هماهنگ یافته و در اختیارم گذاشته
با سپاس از مهرش
625 total views, 2 views today