خانه ی کلنگی

از من رمیده است همه شوخ و شنگی ام
گویی شتاب ساکن یک حجم سنگی ام

دارم تنی به غربت و جانی به خاک عشق
اینک نه روم  رومی و نه زنگ  زنگی ام

خود مانده ام که خاک کدامین به سر کشم؟
در برزخی میان شتاب و درنگی ام

آزاده خواهی ام به حراجی خفیف رفت
تاوان شدم به حُکم غرور پلنگی ام

دل تنگ و  وقت تنگ و لباس امید تنگ،
از هر چه شوق،  لب به لب از دست تنگی ام

با هر که نقد مهر و صفا باختم – اگر،
یکسر نوشته شد به حساب زرنگی ام

این نطع راه راه که نامش شب است و روز
همواره کرده است اسیر دو رنگی ام

دیگر خزیدام به میان غبار خود
آن خانه ی نشسته به خاک کلنگی ام

پیرایه یغمایی

طرح پیوست از کارهای دوست هنرمندم « داوود سرفراز» است که با این شعر هماهنگ یافته و در اختیارم گذاشته  
با سپاس از مهرش

 

 

 661 total views,  4 views today