مرداب و دریا و من

مرداب رسواترین دهان زمین است
آبستن  پلشتی و نفرین است
مهرش همه عصاره ی کین است

جوباره کولی آواره است
موزون ترین ترانه ی گهواره است
در شور عاشقانه ی خود جاری است
گامش بلند باد که پویاست
در جستجوی مادر خود دریاست

دریا جلالت بی تابی است
در قطره قطره قطره ی خویش اما
با غربت همیشه ی آبی است
بی پا تر از غبار 
سرمست و بیقرار
در راستای خواهش خود ، نور
سر بر گرفته است
شکیبا و پر غرور…

آی ….آفتاب !
اینک بتاب
برقطره های شیفته ی دریا
برکرم زار ساکن مرداب
برمن
که جویبارم و آرام،
در غربت ترانه ی خود پیش می روم
چون سوسمار گیج
در پیچ و تاب کنگره ی خویش می روم

ما را ببین :
دریا سبک به سوی می تازد
مرداب  واهمه می سازد
جوباره راه تازه می آغازد …

پیرایه یغمایی

 536 total views,  2 views today