غزل ۲۰۳۹ از کلیّات دیوان شمس،
مطابق نسخهی تصحیح شدهی استاد بدیعالزمان فروزانفر
افلاکی در مناقب العارفین در باب این غزل که آخرین سرودهی مولاناست، گوید: «و گویند: حضرت سلطان ولد(در مرض فوت مولانا) از خدمت بیحد و رقت بسیار و کمخوابی به غایت ضعیف شده بود، دایم نعرهها میزد و جامهها را پاره میکرد و نوحهها مینمود و اصلاً نمیغنود.همان شب حضرت مولانا فرمود که «بهاءالدین! من خوشم، برو سری بنه (= استراحتی بکن) و قدری بیاسا.» چون حضرت ولد سر نهاد(تسلیم امر شد) و روانه شد، این غزل را فرمود و حضرت چَلَبی حُسامالدین مینوشت و اشکهای خونین میریخت، شعر رو سر بنه به بالین… الی آخِرِه و غزل آخرین که فرمودند، این است.»
بیت ۴- آسیا کن: آسیا بنا کن، فعل کردن به طور مطلق به معنی ساختن و بنا کردن رواج داشته است: «و او در میهنه سرایی بکرد و اکنون معروف است به سرای شیخ.» (اسرار التوحید)
بیت ۵- خیره کُش: گاه در ترجمهی قرآن مترجمان قدیم کلمهی (جبّار) را به (خیرهکُش) ترجمه کرده اند.
بیت ۹- «بوعلی» و «بوالعَلا»: مولانا در استعمال نام اعلام، گاه ارادهی فرد خاص نمیکند و بسیاری از کنیهها را از قبیل بوالحسن و بوالعلا، بدون ارجاع به شخص معین به کار میبرَد. با این همه در این جا شاید مقصود او از بوعلی، همان «ابوعلی سینا» فیلسوف معروف باشد و مقصود از بوالعلا، «ابولعلا معرّی» شاعر خردگرای و فلسفی مشرب عرب که نوعی فلسفهی لااَدرِی و مشرب خیّامی دارد. مولانا جای دیگر هم در دیوان شمس میگوید:
دیدم سحر آن شاه را، بر شاهراه هل اتی
در خواب غفلت بیخبر، زو بوالعلی و بوالعَلا
(اشارهها برگرفته از کتاب دو جلدی غزلیات شمس تبریز، به گزینش و تفسیر محمدرضا شفیعی کدکنی است)
846 total views, 2 views today