دو پنجره ی کبود …

چشم های تو،
با کدا مین آسمان شامگاه
به بیعت نشسته اند
که سرنوشت مرا تدارک می بینند؟
ای نهایت عشق!

چشم های تو،
زُهره نواز کدا مین چنگی تاریخ اند
که من پایکوبی هزاران قبیله ی عشق را
طبل به دست در آن ها می بینم،
وقتی که نگاهم می کنی؟

و آذرخش کدامین خشم سراسیمه
بر آن دو آسمان وحشی خط می اندازد
که آن باران گیج ،
خشم تو را و اندوه مرا  خیس می کند ؟
ای  دوست !

انگار این دو پنجره ی کبود را،
از زندان اسطوره ای من گشوده اند …

ستاره چینی را به شامگاه روی آورده ام
چرا که من خورشید را
جرعه ،
جرعه ،

از چشم های تو نوشیده ام

و آسمان بالای سرم را،
قربانی  آن آسمانی کرد ه ام
که در چشم های توست …
        پیرایه یغمایی

گفت و گو در مورد این شعر در رادیو عصرانه:
۱- چشم های تو ،
با کدا مین آسمان شامگاه
به بیعت نشسته اند
که سرنوشت مرا تدارک می بینند؟
ای نهایت عشق !
نخستین بخش این شعر ، کلیدی است برای بخش های بعدی ، چرا که شعر تصویر آغاز را به خواننده می دهد و باقی حوادثی که در شعر اتفاق می افتد ، پیرامون همین تصویر است .
چشم ها در این آغاز شعر از نظر رنگ – که به رنگ آبی تیره ی شامگاه است – به آسمان شامگاه تشبیه شده اند و از آنجایی که در فرهنگ عامه می گویند سرنوشت از آسمان نازل می شود ( = سرنوشت آسمانی). شعر می گوید چشم های تو با کدامین آسمان شامگاه بیعت کرده اند ( = دست یگانگی و هماهمگی داده اند ) که سر نوشت مرا تدارک ببینند . تلویحا ً یعنی اینکه چشم های تو خط سر نوشت و زندگی مرا تعیین می کنند.
۲- چشم های تو،
زهره نواز کدا مین چنگی تاریخ اند
که من پایکوبی هزاران قبیله ی عشق را
طبل به دست در آن ها می بینم ،
وقتی که نگاهم می کنی ..
بند دوم باز هم همان تصویر آسمان و چشم ها وجود دارد، افزون براینکه شعر ستاره ی زُهره را که ایزد بانوی موسیقی در اسطوره هاست، به آن آسمان های شامگاهی پیوند می دهد. معروف است که زهره چنگ می نوازد و بطور کلی شنیدن موسیقی روان را التیام داده و بگونه ای سحر آسا انسان را به طرب وا می دارد .
شعر نگاه جادویی و شادمانه ای را که از آن چشم ها می تراود، به موجی از موسیقی تشبیه می کند. کلمه ی زهره نواز  مبالغه ی شاعرانه است که می گوید موسیقی چشمان تو آنقدردر اوج است که حتا زهره و چنگش را هم می نوازد (= به صدا می آورد )، زیرا که هنگامی که نگاهم می کنی، من پایکوبی ( رقص ) هزاران قبیله ی عشق را در آنها می بینم . رقص های قبیله ای همان رقص های سنتی قبایل بومی است که طبل می کوبند و صدای کوبیدن طبل هم ریتم با صدای ضربان قلب است.
۳- و آذرخش کدامین خشم سراسیمه
بر آن دو آسمان وحشی خط می اندازد
که آن باران گیج ،
خشم تو را و اندوه مرا خیس می کند ؟
ای دوست !
در این بند باز هم تصویر چشم است و آسمان . وقتی کسی از اندوهش و از اینکه مورد آزار واقع شده  با کسی سخن می گوید ، شخص شنونده اگر نسبت به گوینده احساس مثبت داشته باشد، آغاز خشمگین می شود و آن خشم باعث گریه ی گوینده می شود چون آن وقت – با این همدلی- عمق غم را بیشتر احساس می کند درست مثل آسمان توفانی که اول رعد و برق می زند و یک باره باران می زند و این باران آن خشم و آن اندوه را خیس می کند. در ضمن در اینجا شعر از یگانگی دو نفر اشاره دارد که مثل آسمان رعد و برق می زنند و می بارند.
۴- انگار این دو پنجره ی کبود را ،

از زندان اسطوره ای من گشوده اند …
می گویند زندانی عاشق پنجره ی زندانش می شود . چون آن پنجره برای او همه ی دنیاست. در این بند می گوید مثل این است که این دو پنجره را از زندان اسطوره ای من باز کرده اند. من از سمت تو به جان و طبیعت نگاه می کنم . (درست به خاطرم نمی آید، شاید این را متأثر از یکی از کارهای رنه مگریت بودم که چشم ها پنجره هستند.)
۵- ستاره چینی را به شامگاه روی آورده ام

چرا که من خورشید را جرعه جرعه ،
از چشم های تو نوشیده ام
در این بند باز هم رنگ آن چشم ها یاد آور می شود و می گوید غروب گاه ( شامگاه ) از چشم های تو ستاره می چینم و ستاره ی شامگاهی من خورشیدی است که در چشم های توست و من آن خورشید، آن نور، آن تمامت هستی را جرعه جرعه از چشم های تو نوشیده ام ( در این بند تضادی وجود دارد میان ستاره – از نظر کم سویی در برابر خورشید – و شامگاه و خورشید ، چرا که خورشید در شامگاه می میرد، اما چشم های تو در شامگاه خودش خورشیدی درخشان را پنهان دارد .
بند آخر هم که مشخص است .

 

Twin Windows unto Deep Blue

 Oh, you ultimate in love!
Which darkening sky
Are your eyes consorting with
In order to plot my destiny?

Which harpist of Venus
From the annals of time
Are your eyes,
The colour of sky,
Slaving under,
So that I descry,
In their blue depth,
When they glare hard,
At me in the face,
The thundering dance of
A thousand tribes of love
With drums on their laps?

And lightning from which rage,
Running berserk in panic,
Is tracing those savage skies,
Of your eyes, oh, friend,
So that stray rain does
Your fury drench
And my distress quench?

It feels as though
These twin windows unto deep blue
Were carved out of a prison wall
In a world of illusions
Entirely of my own creation.

To pick stars from the sky,
Have I leaned on sundown,
Because, from your eyes,
Always the reflection of daytime,
Do I sip sunlight?
Drop by blissful drop.

And, the sky above my head,
Have I abandoned,
For the deep blue expanse
Of firmament

Burning in your eyes,
Matching the splendor, in colour,
Of the deep blue skies.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 711 total views,  2 views today