و شبح یاد تو با من بود

غروبگاه از خانه ات  در تاریکی کوچه
جاری شدم …

 نه چراغی بود و نه درختی
تنها  در دو سوی کوچه
خانه هایی  بودند آوار اندوه
و پنجره هایی که آیه ی  نان را
تلاوت می کردند

می گذشتم تسلیم
چون آه دریغی
که از میان لب های محکومی بگذرد

و شبح یاد تو با من بود …

پیرایه یغمایی

 588 total views,  2 views today