شعر «مرگ وارتان / مرگ وارطان/ مرگ نازلی» که بی گمان یکی از کارهای بسیار زیبا و ماندگار است، در بطن خود چهار بند مشخص دارد که این چهار بند یک رباعی« = چهارگانی» را بوجود می آورند، بی آنکه شاعر بخواهد با ایجاد وزن کلاسیک، به شعر اعتباری ببخشد و این چهار بند عبارتند از:
دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت
از تیرگی در آمد و درخون نشست و رفت
یک دم درین ظّلام درخشید و جست و رفت
گل داد و مژده داد ، زمستان شکست و رفت
و بدینگونه است که شاعر سپیدپرداز با اوزان عروضی می پیوندد و بدعتی تازه بنیان می نهد و شگفت انگیز می آفریند و احمد شاملو می شود./ و اینک شعر را با هم دیگر بار زمزمه می کنیم که خود گویاترین است
وارطان
بهار خنده زد و ارغوان شکفت
در خانه زیر پنجره گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار
با مرگ نحس پنجه میفکن
بودن به از نبود شدن خاصّه در بهار
وارطان سخن نگفت
سرافراز ،
دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت
وارطان سخن بگو
مرغ سکوت جوجه ی مرگی فجیع را
در آشیان به بیضه نشسته ست
وارطان سخن نگفت
چو خورشید ،
از تیرگی برآمد و در خون نشست و رفت
وارطان سخن نگفت
وارطان ستاره بود
یک دم درین ظّلام درخشید و جست و رفت
وارطان سخن نگفت
وارطان بنفشه بود
گل داد و مژده داد زمستان شکست و رفت
پانویس: شاملو خود در مورد تاریخچه ی این شعر می گوید : من با وارطان در زندان آشنا شدم و از میزان مقاومت او در مقابل شکنجه گران به شگفت آمدم . من پیش از بازجویی دوم او را در زندان موقت دیدم که در صورتش داغ های شیار وار ِ پوست کنده شده به وضوح نمایان بود . او در شکنجه های طولانی باز جویی های بعد هم ، در پاسخ سؤال های باز جو لب از لب باز نکرد و زیر شکنجه هایی چون کشیدن ناخن و دست بندهای قپانی و شکستن استخوان های دست و پا حتا ناله ای هم از او بر نیامد . سپس او را کشتند ، در بهار … و بدینگونه بود که من شعر وارطان را سرودم . شعر مرگ وارطان ، ابتدا «مرگ نازلی» نام گرفت تا از سد سانسور بگذرد.
747 total views, 2 views today