گاهی وقت ها که تازه گی ها این (گاهی وقت ها) خیلی بیشتر شده – آدم زیر دنده های این روزگار جاکش خودش را خیلی مچاله احساس می کند. هفته ی گذشته یکی از آن گاهی وقت های من بود که با نوشته ات که همینطوری داشت مرا می برد، رفتم، رفتم تا رسیدم به اسم «ستار بهشتی» و یک مرتبه صدای مرتعش خواهرش را که باهاش مصاحبه می کردند، شنیدم که بغض کرده می گفت: «او یک سیاوش بود.»
من هفته ی پیش خیلی از این (گاهی وقت ها) داشتم و خیلی برای این (گاهی وقت ها ) مچاله شدم. آنقدربرای نامردی ها دستم را به پیشانی ام قفل کردم که الان همینطوری یخ زده مانده و دریغ از گرمای یک شمع که آن را از رخوت و سستی در بیاورد . یحیا خیلی خوب می نویسی و حتماً خودت هم می دانی و این گفتن ندارد، مثل آب، مثل باران، زیررگبارکلماتت ایستادم و غبارهای روحم را شستم و حالا دارم شلنگ اندازان از خانه ات بر می گردم تا ببینم باز این روزگار قحبه چه ( گاهی وقت هایی ) برایم آماده کرده است ؟
2,415 total views, 2 views today