کتاب کودکانه ی « از یک تا صفر» را من بر اساس قصه ی عددها سرودم.
انگیره ی سرودن این شعر این بود که فکر می کردم چرا وقتی شاگرد مدرسه بودم،
معلم مان همیشه می گفت یک، دو، سه ، چهار و … و هیچوقت نگفت: صفر، یک ، دو، سه، چهار
وقتی هم معلم شدم همیشه به شاگردهایم در کلاس یاد می دادم:یک، دو، سه ، چهار و …
و هیچوقت نگفتم :صفر، یک ، دو، سه، چهار
وقتی هم بچه های خودم به مدرسه رفتند، همیشه به آنها گفتند : یک، دو، سه ، چهار و …
و هیچوقت نگفتند : صفر، یک، دو، سه، چهار…
با این انگیزه من از عددها نمایشی پرداختم وآنها را وارد نمایش کردم و گذاشتم که یکی یکی وارد صحنه بشوند و خود را معرفی کنند.
در ضمن نمی خواستم مثل کتاب های دیگر هنگام معرفی اعداد بگویم سه یعنی سه دفتر، چهار یعنی چهار مداد
می خواستنم با یک تیر چند نشان بزنم و تعداد را از چیزهایی که درطبیعت و در زندگی بچه ها وجود دارد عنوان کنم
مثل چهار؛ چهار فصل سال/ پنج، پنج انگشت یا پنج خط حامل، هفت، هفت روز و …..
اما در کتاب هم عددها مثل همیشه از (یک) وارد صحنه شدند:
یک و دو، سه و چار
آروم با دستات بشمار
پنج و شش، هفت و هشت
جلو برو بی برگشت
اما در آخر کار که راوی نمایش را تمام می کند و می خواهد بار و بساطش را ببندد،کسی محکم به در می کوبد که عدد صفر است
راوی صفر را بجا نمی آورد، حتا او را (نقطه ی بی سر و پا) می خواند و اسمش را می پرسد
و آن وقت بعد از یک مکالمه صفر خودش را معرفی می کند
و اینک چند بندی از این مکالمه:
– تق، تق، تق!
– کیه؟ کیه؟ کسی هست؟
یواشترک به در بکوب، در شکست!
– واکن دیگه، که پشت در منم، من!
– خُب اومدم، بسه دیگه! در نزن!
کی هستی تو نقطه ی بی سر و پا؟
چیکار داری تو قصه ی عددها؟
– اسمت چیه؟
– صفرم دیگه، یادت نیست؟
با (دو) میشم نمره ی خوشبخت بیست
و بعد از این معرفی راوی از صفر عذر خواهی می کند و صفر به عددهای دیگر می پیوندد و در آغاز قرار می گیرد:
حالا بیا یه بار دیگه بشمار
صفر و یک و دو و سه و اینم چار….
این کتاب از نظر خودم داستان بسیار جالبی داشت، یک بار هم در فرهنگسرای خاوران به نمایش درآمد،
اما نمی دانم چرا متأسفانه در ایران استقبال چندانی نشد و فروش خوبی نداشت
ولی در بیرون از ایران نشریه ها در موردش زیاد نوشتند.
660 total views, 2 views today