به «ایو»

ایو عزیز : می خواستم برایت ننویسم و نشد …
می خواهم قصه ای برایت بگویم و متأسفم که زحمت ترجمه ی آن برای سوسن است . البته یقین دارم که شنیدن هر مطلب با صدای دلنشین و ظریف  سوسن برای تو خوشایند تر باشد .
در فرانسه و در ایران و در همه ی کشورهای دیگر عدد هفت از اعتبار ویژه ای برخوردار است و این را می توان از روی داستان های کودکانه شان به راحتی دریافت:
یکی بود و یکی نبود

روزگاری هیزم شکن فقیری با همسرش زندگی می کرد که آنها هفت فرزند داشتند اما چون بسیار فقیر بودند ، زندگی شان خیلی بد می گذشت و متأسفانه هفت فرزندشان هم در این بدبختی آنها شریک بودند و رنج می بردند. آنها برای اینکه زندگی شان بهتر بشود ، هیچ راهی نمی شناختند و علاوه بر این فرزند کوچک ترشان ( یعنی هفتمی) بسیار نازک طبع و حساس بود . او کمتر از برادرانش حرف می زد اما بیشتر گوش می داد و در ضمن بسیار آگاه و خردمند بود .این برادر کوچک با خردمندی خود توانست دوبار برادران دیگر را که در جنگل راه خود را گم کرده بودند ، از مرگ حتمی نجات دهد.
و توانست کفش های راه پیمای غول ظالم و ستمکاری را به چنگ آورد .
و باز هم توانست همه ی خانواده اش را به ناز و نعمت برساند. شغل های خوب برای پدر و مادرش و برادرانش به دست آورد و همه را به سر خانه و زندگی های عالی بفرستد ، بی آنکه از راه راست خارج شود . چون او انسانی درستکار و پاکیزه بود.
به بقیه ی داستان کار نداریم چون داستان برای بزرگ ها درهمین جا تمام می شود اما این پرسش برایمان پیش می آید که چگونه کودکی که از همه شکننده تر و ظریف تر است ، می تواند راهنمای برادران بزرگ سال تر و نیرومند تر از خود بشود.
اصل قضیه اینجاست که هفت کودک هیزم شکن نماد « هفت جسم انسان اند » که در حقیقت بیش از (یک نفر) نیستند . یک نفر که مراحل انسانی را از پایین ترین مرحله تا بالا ترین مرحله طی می کند.
اصول راز آموزی و نمادها برای جسم انسان هفت مرحله قائل است . این هفت مرحله  مثل هفت پیراهن است که روی هم پوشیده شود . وقتی جان انسان به مرور به سوی تکامل می رود ، این جامه ها کثیف می شوند و انسان ناچار است که آنها را از تن بیرون بیاورد و به گوشه ای بیافکند.
رائول مونتاندون  Raoul Montandon فرانسوی در کتاب حاودانه اش به نام La Mort, Cette inconnue  می گوید:
هرگاه هفت نت موسیقی را بر وجه مشابهت، نمودار هفت اصل فیزیکی فرض کنیم، می توانیم بگوییم : (دو) ، (ر) ، (می) نشانگر سه ماده ی  (جامد)، (مایع) و (بخار) هستند یعنی

دو = جامد
ر= مایع
می = بخار
(فا) ، (سل) ، (لا) ، (سی) به ترتیب نشانگر چهار عنصر (آب) ، (باد )، (خاک) ،( آتش) هستند که هم در طبیعت وجود داند و هم در بدن ما ( آخر ما از روی جهان کپی شده ایم و هر چه در جهان وجود دارد درما هم کوچکترش وجود دارد). پس می شود:
فا= آب
سل= باد
لا= خاک
سی= آتش
هنگام تکامل انسان، اول آن سه ماده ی خشن را از خود دور می کند ( یعنی دو – ر – می )  و بعد به ترتیب( فا – سل – لا ) یعنی آب و باد و خاک .
اما آتش که کره ی اثیر است و از همه والاتر است و ما را با خود به جهان جاودانه می برد؛ باقی می ماند و به تکامل خود ادامه می دهد.
حالا برگردیم سر آن داستان: در داستانی که گفتم سه برادر اول (سه عنصر جامد) و سه برادر بعدی ( آب و باد و خاک ) و فقط برادر کوچکتر(هفتمی) که از نظر خرد مندی والاست ، نشانه ی آن روح تکامل یافته است.

ایو عزیز: خسته ات کردم ولی آیا تو فکر نمی کنی که آرتور رمبو هم در شعر معروف خودش vowels به این نمادها توجه داشته؟
آیا آرتور رمبو  که سمبولیسم را بنیان می گذارد ، با آنهمه عظمت فکری و با آن  اندیشه ی عمیق فقط می خواسته یک شعر بنویسد ؟ یا اینکه او کاملا ً به سمبول های اسطوره ای توجه داشته.

اگر دوباره شعر آرتور رمبو را بخوانیم و با این نظریه ی اسطوره ای و با نظریه ی رائول مونتاندون  Raoul Montandon منطبق کنیم ، می بینیم که او چگونه دارد این جامه های کثیف را از خود دور می کند و سرانجام به آن جهان جاودانه می پیوندد.
ایو … او پله پله مراحل انسانی را در این شعر بالا می رود. از تنپوش مخملی مگسان شروع می کند و به شیپور فرشتگان می رسد .
ایو عزیز: من این روزها که به سختی بیمارم و همه اش در حالت تب و هذیان هستم بارها و بارها و بارها به این موضوع فکر کرده ام الان که حالم بهتر شده ، فکر کردم که باید این کشف را با عزیز محرمی در میان بگذارم و آن عزیز تو هستی . ولی باور کن که الان که دارم برایت می نویسم، هذیان نمی گویم . دارم از روی سلامت عقل با تو حرف می زنم .
ایو عزیز ؛ دوست خوب من
من تو را خیلی دوست دارم و این را سوسن می داند و خودت هم می دانی گواینکه نمی توانم با تو ارتباط گفتاری داشته باشم اما احساس می کنم روح من و تو از نظر اندیشه خیلی به هم نزدیک است. برای همین است که می خواستم برایت ننویسم و نشد …
پیرایه   

 A black, E white, I red, U green, O blue: vowels,

I shall tell, one day, of your mysterious origins:

A, black velvety jacket of brilliant flies

which buzz around cruel smells,

Gulfs of shadow; E, whiteness of vapours and of tents,

lances of proud glaciers, white kings, shivers of cow-parsley;

I, purples, spat blood, smile of beautiful lips

in anger or in the raptures of penitence;

U, waves, divine shudderings of viridian seas,

the peace of pastures dotted with animals, the peace of the furrows

which alchemy prints on broad studious foreheads;

O, sublime Trumpet full of strange piercing sounds

 

silences crossed by [Worlds and by Angels]:

–O the Omega! the violet ray of [His] Eyes!

 1,326 total views,  2 views today